دشمن جان
محمد اسحاق ثنا محمد اسحاق ثنا

مدی ای دشمن جان این همه آزار مرا

مکن از زنده گی ام  خسته و بیزار مرا

عشوه بسیار مکن نازو ادا کمتر

طعنه از ناز مزن این همه بسیار مرا

قصه از یار مگو درد من افزون نکنی

باز از چشم مران خواب شب تار مرا

شادم از ننگ نشد دامن من آلوده

چه شناسند دگر زاهد و کفار مرا

دست من نیست چو دست تو به خون آلوده

خصم چون تو نشناسد کسی خونخوار مرا

همه دانند چه گویم چه نگویم رهبر !

چون تو نشناسد دم موذی و طرارمرا

کرده مخمور مرا نرگس جادوی کسی

می برد پای از آن خانه ای خمار مرا

ای قلم شکوه ز زاهد مکن و بند زبان

دشمن جان نشوی طبع شرر بار مرا

بلبلان سخن و شعر زیاد اند "ثنا"

تو مکن زاغ صفت خسته ز گفتار مرا

ونکوور کانادا

پنجشنبه

2012-12-6


December 6th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان